خاطرات دنیای دیگر تو....

روزی که فهمیدیم تو هستی...

1391/9/28 14:55
نویسنده : مامانی
367 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانم

منو میشناسی؟ من مامانتم. امروز تو آیینه وقتی خودم رو نگاه می کردم تغییراتی رو توی چشام احساس کردم. یه لحظه شک کردم و رفتم تست گذاشتم. فهمیدم تو وجود داری و هستی....خدا داشت تو رو توی وجود من خلق می کرد. تنها نباش خدا با تو و در وجودته. بشناسش. خدا خیلی دوست داره. آروم آروم خلق میشی و وجودت پر از عشقش میشه....

.قتی به بابات گفتم، لابد بابات رو هم میشناسی دیگه، از خوشحالی پر درآورد و با یه جعبه شیرینی امد تو خونه. راستی بابات امروز امتحانش رو به خاطر تو خراب کرد. خیلی دوست داره. آخه بابات دکتره....

دوشنبه 22 آبان 1391 صبح

پسندها (1)

نظرات (0)